جدول جو
جدول جو

معنی حق شکنی - جستجوی لغت در جدول جو

حق شکنی
(حَ شِ کَ)
چگونگی حق شکن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ زَ دَ / دِ)
آنکه حق را انکار کند. آنکه حق را پایمال کند
لغت نامه دهخدا
(بُ شِ کَ)
عمل بت شکن. کسر صنم. شکستن بت. بت شکستن. عمل بت شکستن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ شُ دَ)
قابل حل. آنچه حل پذیر باشد
لغت نامه دهخدا
(حَ شِ / شُ مَ / مُ)
صفت حق شمر. حق شناسی. سپاسداری. پاس گزاری
لغت نامه دهخدا
(صَ شِ / شَ کَ)
عمل صف شکن. رجوع به صف و صف شکن و صف شکستن شود
لغت نامه دهخدا
(حَ کُ)
پایمال کردن حق با علم بحقانیت آن
لغت نامه دهخدا
تصویری از حق شکن
تصویر حق شکن
آنکه حق را انکار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شکنی
تصویر پر شکنی
پر آژنگی پر چینی پر نوردی پرانجوغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صف شکنی
تصویر صف شکنی
حالت و کیفیت صف شکن
فرهنگ لغت هوشیار
بی عدالتی، تبعیض، حق شکنی
متضاد: دادوری، قسط، منصفت
فرهنگ واژه مترادف متضاد